English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
there is no time like the present <idiom> U سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise U از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise <proverb> U از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
Today me, tomarrow thee. <proverb> U امروز من,فردا تو .
present maid prospective bride U دوشیزه امروز عروس فردا
Never put off tI'll tomorrow what you can do today . U کار امروز را به فردا نیانداز
never put off till tomorrow what may be done today <proverb> U کار امروز به فردا مفکن
Delays are dangerous. <proverb> U کار امروز به فردا مینداز.
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today . U کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb> U آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
We wI'll be notified(informed)of the results today. U امروز جواب کار معلوم می شود
My voice is not clear today. U صدایم امروز صاف نیست
that depends U معلوم نیست
It is not known yet . It is not settled yet . U هنوز معلوم نیست
they are of a doubtful paterni U اصل انها معلوم نیست
it is of doubtful proveance U معلوم نیست اصلا از کجا امده است
parameters U نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
parameter U نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
this line does not scan U وزن این شعر با تقطیع معلوم میشودکه درست نیست
bailment U امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
he talks very indistinctly U بسیار ناشمرده سخن میگوید معلوم نیست چه میگوید
hot dog skiing U اسکی کردن با سرعت در میان پستی و بلندی یا بوس و تابع تکنیک خاصی هم نیست
uncreate U نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
likewise U همچنان
like U همچنان
likes U همچنان
liked U همچنان
so U همچنان
speedometer odometer U تاکومتر با کیلومتر شمار سرعت سنج با کیلومتر شمار
he kept on talking U همچنان سخن میگفت
to take time by the forelock U فرصت راغنیمت شمردن فرصت
he outwatched the night U شب بپایان رسیدو او همچنان بیداربود
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
the day a to morrow U پس فردا
morrow U فردا
day after tomorrow U پس فردا
tomorrow U فردا
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
to morrow week U از فردا یک هفته
morrow [Old English] U فردا [ آینده]
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
Where wI'll you be tomorrow morning? U فردا صبح کجایی ؟
Come here tomorrow . U فردا بیا اینجا
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . U بگذار بماند تا فردا
Leave it tI'll tomorrow morning . U آنرا بگذارتا فردا صبح
The cream wont keep tI'll tomorrow . U خامه تا فردا خراب می شود
Take no thought of the morrow. U نگران فردا [آینده] نباش.
Tomarrow is another day. <proverb> U فردا روز دیگرى اشت .
the bill will mature tomorrow U سررسید ان قبض فردا است
I wI'll come tommorow if at all. U اگر آمدنی باشم فردا می آیم
The prescribed time - limit expires tomorrow . U مهلت مقرر فردا منقضی می شود
I will depart the day after tomorrow with the Iran Air. U من پس فردا با ایران ایر پرواز می کنم.
I travel tomorrow [afternoon] . U من فردا [بعد از ظهر] به مسافرت می روم.
the bill will mature to morrow U سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
this day U امروز
to day U امروز
toad eater U امروز
today U امروز
it is nowrooz to day U امروز
count U شمار
innumerous U بی شمار
incomputable U بی شمار
uncounted U بی شمار
counts U شمار
counting U شمار
unnumbered U بی شمار
numeration U شمار
measureless U بی شمار
innumerable U بی شمار
counted U شمار
innumerable <adj.> U بی شمار
numberless <adj.> U بی شمار
countless <adj.> U بی شمار
sumless <adj.> U بی شمار
myriad <adj.> U بی شمار
uncountable <adj.> U بی شمار
he wears a new suit to day U امروز جامه
this morning U امروز بامداد
today of all days U مخصوصا امروز
this d. a week U یک هفته از امروز
there was no mail to day U امروز کاغذنداشتیم
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
This very day . U همین امروز
nowaday U مال امروز
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock. U من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
tomorow morning . I wI'll leavew for london. U فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
to be valid U به شمار آمدن
workforce U شمار کارگران
stopwatches U قدم شمار
stopwatches U گام شمار
minimizer U کوچک شمار
stopwatch U قدم شمار
unit U یگان شمار
second-hand U ثانیه شمار
timepiece U گاه شمار
timepieces U گاه شمار
chronoscope U گاه شمار
location counter U مکان شمار
chronoscope U لحظه شمار
miles and miles U فرسخهای بی شمار
speedometer U کیلومتر شمار
speedometers U کیلومتر شمار
stopwatch U گام شمار
units U یگان شمار
numerator U برخه شمار
sprinkling U شمار اندک
pulse counter U ضربه شمار
record count U شمار مدارک
revolution conter U دور شمار
frequency count U شمار بسامد
metronomes U میزانه شمار
metronome U میزانه شمار
calender U گاه شمار
timeline U گاه شمار
an infinity of reasons U دلایل بی شمار
sequence counter U ترتیب شمار
step counter U گام شمار
hour meter U زمان شمار
pulse counter U پالس شمار
address counter U نشانی شمار
milestone U فرسخ شمار
milestone U فرسنگ شمار
milestone U میل شمار
milestones U فرسخ شمار
milestones U فرسنگ شمار
milestones U میل شمار
mileage recorder U کیلومتر شمار
pedimeter U گام شمار
to count [as] U به شمار رفتن
pedometer U گام شمار
turns counter U دور شمار
submultiple U برخه شمار
He was not supposed to come today . U قرارنبود امروز بیاید
there was no mail to day U امروز پست نبود
I need them today. من آنها را امروز میخواهم.
this da y month U یک ماه دیگر از امروز
What is todays date ? U تاریخ امروز چیست ؟
he is in to day U امروز در خانه است
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
A week from today U هفت روز پس از امروز
What do you feel like having today? U امروز تو به چه اشتها داری؟
i have no work today U امروز کاری ندارم
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
hour land U عقربه ساعت شمار
teller U رای شمار تحویلدار
milepost U کیلومتر شمار جاده
metronomic U مطابق میزانه شمار
cash register U صندوق پول شمار
cash registers U صندوق پول شمار
tellers U رای شمار تحویلدار
chronometer U ساعت شمار دقیق
chronometer U گاه شمار کرونومتر
logs U کیلومتر شمار ناو
hour hand U عقربه ساعت شمار
log U کیلومتر شمار ناو
hour hands U عقربه ساعت شمار
sweep hand U عقربه ثانیه شمار
She wont show up today. U امروز پیدایش نمی شود
Have you had a blowle movement today ? U شکمتان امروز کار کرده ؟
the press of modern life U فشارو نیازمندیهای زندگی امروز
I am very busy today . U امروز خیلی کار دارم
romaika U رقص ملی یونان امروز
romaic U زبان بومی یونان امروز
I'll be at home today . U امروز منزل خواهم بود
He is in no condition (not fit)to work. U امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
minute hand U عقربه دقیقه شمار ساعت
She was off hand with me today. U امروز بامن سر سنگین بود ( بی اعتنا ء )
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
I am in an exuberant mood today . U امروز خیلی کیفم کوک است
Today's weather is mild by comparison. U در مقایسه هوای امروز ملایم است.
we had a heavy p to day U امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
do you want it done to day U ایا میخواهید امروز کرده شود
To regain consciousness. to come to. U امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
Today is my lucky day. U امروز روز خوش بیاری من است
It is foul weather today . U امروز هوا خیلی گند است
We had a nice long walk today. U امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
It is a cool day today. U امروز هوا خنک کرده است
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
Can I go earlier today, just as a special exception? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
So what's today? U امروز چه خبر [تازه ای] است؟ [اصطلاح روزمره]
miliary U عرق گزی کوچک وبی شمار
planetesimal U اجرام کوچک وبی شمار اسمانی
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
It is due to be signed this afternoon . قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
numerator U برخه شمار [شماران] [صورت کسر] [ریاضی]
milestone U بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestones U بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com